خاطره بازی



ساعت‌ها میگذرد.
روزها تبدیل به هفته‌ها میشود ؛
هفته‌ها به ماه‌ها و سال‌ها می‌رسد!
و ما هنوز در حال رفتن هستیم.
نه مقصدی و نه هدفی
فقط میرویم به نامعلوم.
ما ‏ادای زنده‌ها را درمیاوریم،
درحالی که هیچوقت زنده نبودیم.! 


خاطره بازی

 

 

آدم که دیوار نیست

که هر روزش با جای خالی کسی پر شود و
دم نزند
رهایش که کنی
از حدش که بگذرد
صدایی که نباشد
گوشی که نشنود
چشمی که نبیند
آغوشی که نباشد
تمام می شود
ساده و آرام دست دلش را می گیرد و
تا ته دنیا
دردهایش را قدم می زند



خاطره بازی

 

 

هربار خواستم بگویم دوستت دارم
دهانم طعمِ خون گرفت
و جنازه‌ی هزار حرف نگفته
روی دستم ماند
ترسیدم مبادا انگشت نمای مردم شوم
و ترس جسارتِ بال‌هایم را گرفت
من که تنها به شوق تماشا آمده بودم
تاوان جراحت چندمین عشق
روی گلویم ماند!
سکوت کرده‌ام
خون ه شده در دهانم را تُف می‌کنم
تا هزار حرفِ نگفته در من
تشییع شود


خاطره بازی

آخرین جستجو ها

مانا چمن ارسال ایمیل تبلیغاتی وب سایت آموزش بورس دانلود آهنگ جدید با لینک مستقیم سفرنامه من laceyhwlmn9 Zuhause فروش ترازو در تهران خرید ارزان مواد شوینده فروشگاه اینترنتی تیدا استور وبلاگ آموزشی پارس نت